هممممم.یه فنجون قهوه فرانسه برای خودم دم کرده م و فنجونش رو گذاشتم کنار دستم منتظر تا خنک بشه

امروز ضمن انجام کارهام میدونی به چی فکر میکردم؟

به تواضع.به اشتباه جا افتادن معنای تواضع برای ما دهه قبلی ها

به پدر و مادر هایی که یک عمر زدن تو سر بچه ی نازنین خودشون و حق رو به دیگری دادن.به معلم،به ناطم،به همسایه،به مهمون،به بقال.به نقال.

به همه چیز و همه کس جز اون بچه ی بیچاره ی فلک زده که بزرگ شد و اعتماد به نفسش به فنا رفت و خود کم بین شد و خجالتی و پدر و مادر خوشحال شدن که بچه مودب و محجوبی!(عقب مانده در اصل) دارن.

این اواخر از رفتار یکی از اقوام دلگیر شدمفکر کردم حالا که مامان به درد نخور بودن اطرافیان رو به عینه دیده،حالا که میدونه چه قدر در عذاب بودیم از عدم پشتیبانیش در مواقع یاس و اضطراب از ما بچه ها،حالا که بزرگ شدم و یه شخصیت مستقلم،به حرفم بها میده اما دریغ.دریغ

مساله رو مطرح کردم.گفت توهم دارم و مسخره و بچه ام.ده بار خواستم بگذرم اما دلم راضی نشد.گفتم بذار ببینیم هنوزم که هنوزه مامان نمیخواد ذره ای.ذره ای اعتماد به نفس از دست رفته مون رو به ما برگردونه؟ده بار بحثش رو پیش کشیدم و هر بار عکس العملش این بود : ااااااه.چرت و پرت نگو.مزخرف چرا میگی؟ این حرفا چیه؟ برو بینیم بابا.باشه تو خوبی!

خیلی غصه خوردمدیدم مامان مثل کودکان هفت هشت ساله رفلکس نشون میده.داغم رو این تازه کرد که شخصی که بهم توهین کرد اگر جای من بود واکنش ها به کل عوض میشد.مادرش و اطرافیان علت رفتار بد رو جویا میشدن و ازش دلجویی میکردن.بگذریم.دیدم حتی با قهر و اعتراض و صحبت های طولانی و منطقی مامان ذره ای از موضع خودش پایین نمیاد و همچنان اگر به ما توهینی شد این ماییم که باید " بگذریم"."ندیده بگیریم و بگذریم"."مسخره نباشیم"."چرت نگیم"

فهمیدم که طلب حق پایمال شده مون توسط دیگران همیشه یعنی : چرت گفتن.مسخره بودن.پی حرف و حدیث بودن!بچه بودن

بغضم گرفت از اینکه چه قدر احمق بودیم و احمق بزرگ شدیم.چه قدر تو کله مون فرو کردن "مشک آن است که خود ببوید"

برو بینیم بابا

یکی نبود به این پدر مادر ها بگه معنای ضرب المثل رو اشتباه متوجه شدید

بگه این یعنی فخر بی جا ن.بگه این ضرب المثل یعنی بیخود و بی اساس خودت رو چیزی که نیستی جلوه نده

نه اینکه خودت رو قایم کن.استعدادت رو قایم کن.هر وقت از خوبی و برتری ت گفتن مثل احمق ها بگو نه بابا شما خوب میبینید و من خوب نیستم

یکی بیاد بگه این به معنی نبود که خودت رو خاک زیر پای هر روانی پست فطرتی کن.با همه از موضع خود کم بینی مواجه شو

دیشب تلفنم زنگ خورد.مشتری بود،دلم نمیخواد دیگه کار کنم و قصدش رو هم ندارم،میخوام تلفنم رو عوض کنم،بنا بر این تماس رو پاسخ ندادم

قطع که شد دیدم یکهو دلشور به دلم افتاد و این فکر اومد تو سرم : "زشت نباشه یه وقت؟نکنه اونی که اصلا نمیدونم کیه ناراحت بشه؟ چه کار بدی کردم.باید جواب میدادم.چرا جواب ندادمچه کار زشتی."

یکهو به خودم اومدم دیدم اونی که صاحب هنره منم.اونی که ازش درخواست دارن منم.و اونی که مختاره جواب تلفن شخصیش رو بده یا نده هم منم.چرا این افکار مریض توی سرمه؟چرا فکر میکنم در قبال عالم و آدم من مسوولم.کم کاری از منه.من بدهکارم.من همیشه باید در دسترس باشم.همیشه باید جواب بدم.همیشه باید کاری رو بکنم که بر خلاف برنامه ها و میلمه برای اینکه کسی ناراحت نباشه.چرا همیشه بابت لحظه به لحظه زندگیم باید به یه مشت ادم بی ربط پاسخگو باشم؟

واااااای

واااااای

نمیتونم به تایپ کردن ادامه بدم.بیش از این ها عصبی ام که بتونم تمرکز کنم.این قصه هم که سر بسیار دراز دارد.

 

اونی ,مامان ,جواب ,احمق ,خودت ,اینکه ,همیشه باید ,باید جواب منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ام پی تری فول درمسیر روشن صدرا سیستم نماوا کلیپ 9 بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. بلاگ گاما گامی طراحی سایت جملات بزرگان دانش ما مطالب جذاب Soon Delete